هر دم از این باغ بری میرسد......تازه تر از تازه تری میرسد
بعد از جریانات کودتای سال گذشته و سرکوبگریها و...هم اکنون دامنه شاهکارهای حکومتی روز به روز گسترده تر میشود.
علی رغم اینکه هنوز شاهکارهای داخلی و خارجی سال گذشته ،همچنان بحث داغ روزنامه ها و رسانه ها میباشد،و حکومت سر درگم ،دست به هر کاری اعم از سناریو نویسی مصاحبه های تلویزیونی و...میزند تا افکار عامه را سمت وسویی دیگر دهد،شاهکارهای بین المللی نیز بر این تشویش ها اضافه شده و فشار مضاعف جامعه بین المللی رو به دنبال داشته.
با این اوصاف دیگه باید خودمان را برای شنیدن اخبار جدیدی از نیجریه باشیم
شاید فردا رسانه های بین المللی خبر از توقیف محموله ای از جمهوری اسلامی بدهد که در ان تعدادی جسد بی نام ونشان ،که آثار شکنجه در بدنشان پیداست بدهند...
و بلافاصله دولت هم تکذیب کنه و یا اعلام کنه این اجساد توسط یک شرکت خصوصی ارسال شده!!!و به ایران هیچ ربطی نداره و یه نماینده هم برای زود بر هم آوردن قضیه بفرستند البته با چمدانی از پول شیطان بزرگ!!!
و همچنان برگی به افتخارات ملت همیشه ستمدیده ایران اضافه شه و هیچ فریادی هم به گوش شنوایی نرسه!
به امید روزی که حقایق برهمگان روشن شده و جهانیان باز نظاره گر ایرانی آباد باشند،و به ایرانیان آنچنان که شایسته و بایسته شان هست بنگرند
وقتي تو مي گويي وطن من خاک بر سر مي کنم گويي شکست شير را از موش باور ميکنم
وقتي تو مي گويي وطن يکباره خشکم مي زند این ديده ي مبهوت را با خون دل تَر مي کنم
وقتي تو ميگويي وطن بر خويش مي لرزد قلم من نيز، من نيز رقص مرگ را با او به دفتر مي کنم
بي کوروش و بي تهمتن با ما چه گويي از وطن با تخت جمشید کهن من عمر را سر میکنم
خون اوستا در رگ فرهنگ ایران میدود من گادهای عشق را مستانه از بر میکنم
وقتی تو میگویی وطن شهنامه پر پر میشود من گریه بر فردوسی آن پیر سخنور میکنم
وقتی تو میگویی وطن بوی فلسطین میدهی من کی نژاد عشق با تازی برابر میکنموقتی تو میگویی وطن از چفیه ات خون میچکد من یاد قتل نفس با الله اکبر میکنم
وقتی تو میگویی وطن خون است و خشم و خودکشی من یادی ازحمام خون در تل الزعتر میکنم
وقتی تو میگویی وطن، قدُس است و شامات و حجاز من همدلی کی با چنین نادان برادر میکنم
تاریخ ایران تو را شمشیر تازی میسزد من با عدالتجوئیم یادی ز حیدر میکنم
ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان من رنگ روشن بر تن گلگون کشور میکنم
ایران تو با نام دین، زن را به زندان میکشد من تاج را تقدیم آن بانوی برتر میکنم
ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم
ایران تو میترسد از بانگ نوای و نای و نی من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم
وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یاس و غم من کی ٔگل "امید" را نشکفته پر پر میکنم
استاد بادکوبه ای
No comments:
Post a Comment